چه رویدادهایی میتواند آغازی برای انقلاب ملی (اعتراضات سراسری) باشد؟ واکنش مخالفان چه باید باشد؟ خطرات و فرصتها چیست؟ آیا در این شرایط باید مردم را به تجمع فراخواند؟
همچنان به دلایل مختلف، ارادهی جهانی (تحولات نظم جهانی و منطقهای)، عامل مهمتری نسبت به دیگر تحولات ساختاری داخلی و عاملیتهای سیاسی است. علاوه بر شناسایی یا تغییر این اراده جهانی-منطقهای برای تغییر سیاسی در ایران، وجود یک جایگزین قدرتمند از مخالفان (اپوزیسیون کامل) هم ضروری است.
این مخالفان باید سه ویژگی را تا اندازهای داشته باشند:
الف) دارای ایدهی انقلابی باشند؛ یعنی گفتمانی را برای تغییر سیاسی و انقلاب نمایندگی کنند؛ طرحی (ایدهای یا سناریوهایی) برای انقلاب داشته باشند و تصویری از آینده روشن و توانایی اداره کشور ارائه دهند.
ب) رهبری انقلاب را تعیین کرده باشند. فردی یا گروهی برای رهبری انقلاب مشخص شده باشد. این رهبری سطحی از همبستگی (ملی) را ایجاد کرده باشد، نمایشش داده باشد و توانسته باشد نمایندگی واقعی تغییرخواهان (انقلابیون) را بهدست آورده باشد.
پ) سازمان رهبری ساخته باشد؛ یعنی سطحی از سازماندهی انقلابی را ایجاد کرده باشد که حداقل دارای تشکیلات محدودی برای اداره روند انقلاب در سطح داخلی و خارجی با توجه به اقدامات اصلی (در ایدهی انقلابیش) باشد.
هر یک از پاسخها ممکن است به جای وقوع در یک فضای ایزوله و خطی، با در همتنیدگی یا همافزاییهای متقابلشان رخ دهد. بنابراین سناریوهای آغاز یک انقلاب ممکن است صرفا مجزا نباشد بلکه در یک دینامیک همزمان یکدیگر را تقویت کنند.
اگر با همین منطق حوادث پیشرو را موازی و قابل تجمیع بدانیم، بهطبع وزن یا احتمال وقوع هر پاسخ ممکن است متفاوت باشد و شایسته است که در محاسبات لحاظ شود. برا نمونه وزن نارضایتیها اقتصادی و مسئله آزادیهای مدنی (اعم از حجاب) با مرگ مشکوک یا ترور یکسان نخواهد بود.
بسیاری از مسیرهای محتمل برای خیزش سراسری تنها در صورتی میتواند اثرگذار باشند که با دیگر مؤلفههای بحران ترکیب شوند و در نقطهای همزمان به فرایندهای بیثباتکننده دامن بزنند. برنامهریزی انقلابی، به جای تمرکز صرف بر «یک» رویداد، خود را برای نقطهی تقاطع چندین بحران آماده میکند. این آمادگی نه تنها در سطح رسانه و روایت، بلکه در سطح تصمیمسازی، فازبندی واکنش، و بسیج روانی و اجتماعی معنا دارد. اگر قرار است انقلابی رخ دهد، آن انقلاب نه از یک مسیر که از درون درهمتنیدگی چند بحران خواهد زایید.
پاسخهایی که در ادامه ارائه خواهد شد با توجه به تحلیل از آنچه که در مقدمه آمده است، معنا پیدا میکند.
موضوعهای برانگیزاننده:
الف) سیاست: ۱. مسئله جانشینی، ۲. اختلاف درون قدرت، ۳. کودتا و ۴. وضعیت جنگی (حمله محدود، حملات مکرر، حملات هدفمند و…).
ب) اجتماع (امر تحملناپذیر سیاسیشده/عمومیشده): ۱. حجاب، ۲. اینترنت، ۳. دانشگاه، ۴. محدودیتهای رسانهای و اجتماعی، ۵. اصناف خاص، ۶. بیماری فراگیر ۷. چهرههای سیاسی و چهرههای ملی. در اینجا مسئله مرگ مشکوک یا ترور اهمیت ویژهای دارد.
پ) اقتصاد: ۱. گرانشدن بنزین، ۲. گرانشدن گازوئیل، ۳. گرانشدن یا بحرانیشدن گاز، برق و آب، ۴. گرانشدن یا نایابی کالاهای اساسی (خوراکی و دارو)، ۵. اعتصاب تأثیرگذار خدماتی منجر به اختلال مستقیم، ۶. اعتصاب فراگیر، ۷. اعتصاب مؤثر بر تأمین کالاهای اساسی (انرژی، سلامت، خوراکی)، ۸. اعتصابهای صنفی، ۹. اعتصاب بخشهای اداری و دولتی، و ۱۰. تشدید گرانیها و تشدید بحرانهای اشتغال و مسکن.
ت) سایر: ۱. زلزله در تهران، ۲. درگیریهای مذهبی یا قومی، و ۳. سانحه یا حادثه بزرگ و ملی.
ث) کنشگرانه و برنامهریزیشده: ۱. تسخیر/فتح تهران توسط انبوه جمعیت (شهروندی) فراخوانشده، ۲. تسخیر/فتح مکانهای سیاسی با اقدام نیروی سیاسی حرفهای، ۳. خرابکاریهای جدی و مؤثر در تهران در جابجایی، تامین انرژی یا اختلال جدی در خدمات الکترونیک و بانکی و دوربینهای نظارتی، و ۴. اقدام مؤثر یا فراگیر در سایر مناطق ایران بهشکل تسخیر و فتح برای ایجاد منطقه امن.
هر یک از موارد بالا در شرایطی میتواند آغازگری برای یک انقلاب باشد. اما حتی با فرض تحقق شروطی که در مقدمه ذکر شده است، تنها در صورتِ
۱. فراخوان سیاسی رهبر ملی در زمان بحران جانشینی،
۲. فراخوان سیاسی پس از مرگ مشکوک یا ترور یک چهره سیاسی/ملی در داخل (بهعنوان امر تحملناپذیر سیاسیشده) و همبستگی عمومی ایجادشده،
۳. فراخوانی مردم و هدایت گروههای بسیار خشمگین پس از اعلام نخستین مرحله از گرانشدن بنزین،
۴. حضور فداکارانه رهبران سیاسی برای اعتراض سراسری نامحدود تا تغییر سیاسی در خیابانها، و ۵. برنامهریزی برای برخی از وضعیتهای خاص جنگی،
میتوان انتظار انقلاب داشت.
بهطورکلی همه این گروهها و افراد بحران نمایندگی/اعتماد و بحران مشروعیت/اعتبار دارند. در این مجموعه معمولاً مرگ مشکوک یک چهره سیاسی، ملی یا حتی مرگ مشکوک (غیرمسئولانه) یک دانشجو یا یکی از اعضای صنفها یا قشرهای اجتماعی میتواند آغازگری برای ایجاد یک اعتراض باشد. تصویرسازی از فاجعه ملی، وجود روایتگران قدرتمند و ایجاد همبستگی عمومی (سوگ ملی) برای پیوستن به یک خشم و بیزاری فراگیر سیاسیشده در این وضعیت همچنان میتواند مسائل اجتماعی را (باوجود برنامهریزی و کوشش حکومت) در شمار امکانهای انقلابی قرار دهد. بهویژه موارد آشکار (مانند ترور سیاسی) در این مسیر تقویتکننده خواهد بود.
در گزینههای اقتصادی شاید تنها نخستن مرحله از گرانسازی بنزین امکان قدرتمندی برای ایجاد انقلاب باشد. با توجه به منطق کنترلشده مسائل و امکانهای تعطیلکردن و مدیریت رسانه و روایت و ضعفهای طرف متقابل در سایر موارد احتمال شکلگیری انقلاب در مسائل گرانی کالاهای اساسی، انرژی و سوخت دیزل وجود ندارد. اعتصابها هم که معمولاً موضوع پراشاره و پرتوجهی در سالهای گذشته بوده است، بعید است که در ایران آغازکننده باشد. اگر آغازی باشد، این اعتصابها باید پس از آغاز برای تقویت و تشدید استفاده شود. مسئلهای که در سالهای گذشته وجود نداشته است. نظارتهای شدید و پیچیده بر اتحادیههای صنفی و گروههای خدماتی حساس و صنایع حساس (انرژی) فراوان و جدی بوده است. جداسازی بخشها و واحدهای مختلف و برنامهریزیهای جدی برای اعتصابشکنی کار را سخت خواهد کرد. نمایشی از کنترلشدگی را میتوان در نبود همزمانی اعتصابهای کامیونداران، معلمان و کارگران در زمان وقوع اعتراضات سراسری یا منطقهای در چند سال گذشته دید. اعتصابهای بخشهای مختلف بهاستثنای حملونقل عمومی (بار و مسافر) و تولید و فرآوری انرژ، اساساً برای انقلاب بیاهمیت خواهد بود. در این دو استثنا نیز همزمانی با سایر تحولات انقلابی و جهانی اهمیت خواهد داشت و بهرهگیری از آن نیاز به سبقت از منطقها و ابزارهای کنترل و مدیریت حکومت خواهد داشت. بنابراین گرانشدن بنزین تنها امکان باقیمانده از مجموعهی بحرانهای اقتصادمبنا برای انقلاب خواهد بود.
اقتصاد سیاسی دوران جمهوری اسلامی و پیامدهای دستکاری در نظام جمعیت و فعالیت، بنزین را یک کالای حیاتی برای نیمی از جمعیت ایران کرده است که میتواند تغییرات در آن (در شرایط کنونی اقتصاد و سیاست در ایران) به وضعیتی کنترلنشده بیانجامد. اما تبدیل آن به یک انقلاب سیاسی نیز نیازمند برنامهریزی و هوشیاری خواهد بود.
در سناریو بحرانهای اقتصادی، اگر این بحرانها بهتنهایی تحلیل شوند، ظرفیت انقلابساز محدودی دارند. برای نمونه و بر اساس تجربه سال ۱۳۹۸ گرانی بنزین اگرچه میتواند باعث انفجار شود، اما خود به خود ضامن تداوم حرکت نیست. اما وضعیت عوامل اقتصادی رفته رفته در بستری از نابرابری اجتماعی، تحقیر طبقاتی، بحران مسکن، و ناکارآمدی دولت در تأمین کالاهای اساسی و روایتسازی درباره آن قرار گرفته است. عبور همزمان همه این مشکلات از نقطه تکینگی تحمل مردم میتواند زمینه را برای خیزشهای سراسری فراهم میکند. بنابراین در این مورد زمان عامل مهمتری است و هرچند در بازه فعلی همچنان مشکلات اقتصادی اوضاع را از کنترل خارج نکرده اما ممکن است با گذشت زمان بیشتر (یا حتی آینده نزدیک) فروپاشی همزمان زیرساختهای اقتصادی نه تنها به تحریک مخاطرهآمیز معترضان سنتی بلکه به اعتراض گروههای اجتماعی وفادار به حکومت که منافع اقتصادیشان به خطر افتاده نیز منجر شود.
سایر موارد و اقداما برنامهریزیشده و خرابکاریها و اعراضات سراسری نیز از منطق دیگری پیروی میکند که تا اندازهای بیرون از پرسش اصلی این متن است.
فرصتها و چالشها (خطرات):
مسئله زمان و مکان مهمترین مسئله است. ساعت مناسب در روز، روز مناسب در هفته، فصل مناسب در سال، مکان مناسب برای آغاز و تداوم، توجه به برنامه کاری مدارس، زمان تعیینکننده برای گروههای درآمدی و کسبوکارها و هر موضوع دیگری را باید در این مدل در نظر داشت. فرصتها بههرحال محدود خواهد بود و آنچه که فرصت دانسته میشود شکلگیری و تحقق دو شرطی است که در مقدمه آمده است. تحولات نظم جهانی و منطقهای و همچنین شکلگیری و رشد گفتمان ملی و انقلاب ملی با وجود یک رهبر ملی مهمترین فرصتها است. تغییرات در نبرد روسی و اروپایی، تغییرات چشمگی خاورمیانه پس از ۷ اکتبر و پرونده هستهای جمهوری اسلامی تا چند ماه آینده شرایطی است که شاید دیگر تکرار نشود.
چالشهای زیادی هم وجود دارد. رسانه همیشه چالشی جدی است. چالشی که برای دستکاری در روایت، چهرهسازیهای هدفمند و انحراف و اخلال عمل میکند. سانسور در داخل و دستکاریها و اهداف رقیب در خارج در این زمینه وجود خواهد داشت. نبود متحدان و خواستهای قدرتمند همسو در جهان و در کشورهای همسایه نیز چالش جدی خواهد بود. وجود گروههای کوچک مسلح در مناطقی از مرزهای ایران و وجود سوداهای مخرب و غیرملی در آنها کار را سخت خواهد کرد. نبود گفتمنی برای ایجاد آرامش نسبی (غیرحیثیتیسازی) روسیه و چین مشکلساز خواهد بود. کشورهای عربی و ترکیه نیز باید اطمینانی از تغییر مثبت داشته باشند. مسئله اسرائیل که یک مسئله بزرگتر خواهد بود. بههرحال ابزار آنها یا استفاده از ظرفیت نظامیها برای تغییر در بازی است یا استفاده از ظرفیتهای قومگرایی (یا بنیادگرایی مذهبی) برای ایجاد اخلال در یک روند مناسب برای تغییر خواهد بود. این چالشها و خظرات را نمیتوان نادیده گرفت.
چالش دیگر نبود فهم درستی از مبارزه است. در بحران تئوریک انقلاب (که مدل تغییر و اجزا و پیوندهای بالایی و پایینی آن فهم دقیق نشده است) مدل مبارزه و ویژگیهای مبارزه معنادار در هر یک از مدلهای تغییر و امکانهای انقلابی بررسی و سنجیده نشده است.
چالش دیگر گروههای رقیب است. انقلاب ملی (و هر انقلابی در آخرین مراحلش) نمیتواند دایره همبستگی را از حدی بیشتر بگشاید. بنابراین پس از اطمینان از گستردهشدن دایره همبستگی ممکن (و استفاده مناسب از این فرصت) باید تنها برای مهار و جلوگیری از خطرات گروههای رقیب اندیشید. گروههای رقیب به علتهای مختلف همیشه میتواند مشکلساز شوند. اما با توجه به منطق حاکم بر فضای سیاست ایران و نبود نمایندگی واقعی نیروهای سیاسی و چهرههای رسانهساخت، این مسئله با تسلط نسبی بر رسانه انقلابی و سرعت مناسب و سنجیده تحولات میتواند مدیریت شود. این گروههای رقیب نباید بیش از اندازه ذهن و عمل انقلابیها را مشغول و درگیر کند. بخشی از چالشها و خطرات آنها را میتوان پس از پیروزی برطرف کرد.
آیا باید فراخوانی و بسیج همگانی انجام شود؟
انقلاب بدون فراخوان رخ نخواهد داد. اما با نخستین فراخوان معنادار هر جریان انقلابی وارد آخرین فرصتش خواهد شد. فرصتی که زود یا در یک برنامه زمانی محدود و کوتاهمدت از چندین فراخوان و اقدام به پایان میرسد و اگر پیروزی نهایی فرانرسد، باید شکست کاملش را بپذیرد. فراخوانها میتواند با یک هوشیاری مجموعهای از اقدامات نمادین و روحیهساز بهمعنای اقدام اصلی قلمداد نشود. اما ریسک این موضوع هم زیاد خواهد بود. فراخوان باید در روز فداکاری ملی باشد. روزی که همگان اطمینان دارند که کاری مثل همیشه انجام نمیدهند. بلکه اینبار متفاوت و برای آخرین بار میخواهند این کار بزرگ را انجام دهند. چنین کاری نیازمند اطمینان تئوریک است. نباید با اما و اگرهای بسیار وارد شد. اما محافظهکاری بیش از اندازه هم تنها فرصتسوز است. هیچوقت همهچیز مهیا نخواهد بود. پیروزی نیاز به شانس و امید دارد. بنابراین قبل از فراخوان حداقل از وجود تسلطی نسبی بر جریان رسانهای (رسانه اصلی و رسانه آلترناتیو/شبکه اجتماعی) باید اطمینان حاصل شود.
چالشهای فراخوان
مسئله فراخوان نیازمند «فداکاری» الیت سیاسی و شهامت افراد تأثیرگذار است زیرا در صورت شکست لطمه بزرگی بر اعتبار آن گروه یا چهره سیاسی خواهد زد و در صورتی که مانند تجربه های پیشین «گذشته نگر» باشد حداقل تاثیر گذاری را دارد. گذشته نگر به این معنا که چهره های سیاسی مشهور تاکنون با دیدن حضور مردم در خیابان ها خود غافلگیر شدند و برای ادامه راه فراخوان صادر کردند (مانند تجربه ۱۳۸۸ و ۱۴۰۱)
برای عبور از این ریسک لحظه صدور فراخوان باید با بررسی و آیندهنگری خاصی انتخاب شود. هر تحولی نیازمند لحظاتی است که در آن مورد آزمایش قرار گیرد. آزمون نه فقط برای سنجش آمادگی مردم، که برای ارزیابی ظرفیتهای روایتسازی، هماهنگی شبکهای، قدرت رسانهای و تابآوری ساختار حاکم است.بر همین اساس صدور فراخوانهای آزمونی (گونهای از فراخوان ایجابی که نه برای خیزش سراسری، بلکه برای خلق یک کنشنمادین با بار سیاسی بالا طراحی میشود) میتواند راه حل باشد. اینگونه فراخوانها اولا ریسک شکست را برای سیاستمداران کاهش میدهد، دوما هزینههای جانی را کاهش میدهد و در نهایت به مردم امکان میدهد مشارکت را تجربه کنند، بدون آنکه ضرورتا در معرض خطر کامل سرکوب قرار گیرند.
